اندرونی

زندگی :)

اندرونی

زندگی :)

قوی باش

احساس می کنم کم کم باید یاد بگیرم خیلی بیشتر از اینا قوی باشم و روی پای خودم بایستم......

باید قوی باشم

از عجایب

از عجایب روزگار مادر شدن ...

قبل از این که خبری باشد توی سر تو هزار جارچی بلند گو دست گرفته اند وسرو صدا راه انداخته اند.....کارهایی می کنی برای خوش سرنوشتی کسی که هنوز اصلا به وجود نیامده...چیزهایی میخوری برای سلامتی کسی که اصلا هنوز نیست...از همان هنوز خیلی قبل از اینکه او موجود کاملی باشد تو برای او ومصلحت او زندگی میکنی ونفس می کشی....

عجیب نیست؟


**رفتم برای آزمایش وچکاپ پیش از بارداری...اولین سوزن را بخاطر تو توی دستم فرو کردند واولین خونم را بخاطر تو توی شیشه کردن...انشالله بچه فوق العاده ای باشی...از همه نظر..انشالله:)

خط کش دلتنگی های من برای تو

دلم براش یه ذره شده...یه ذره تر از همیشه هایی که دلم براش یه ذره می شد...البته به نظرم هنوز اندازه اون سحر ماه رمضون  ذره اش میکروسکوپی نشده..

اون سحری که من ومامان نشسته بودیم پشت میز آشپزخونه...صدای دعای سحر از رادیو میومد...نمیدونم چی شد وبه چی فکر کردم فقط اشکهام تند وتند می افتد رو میز رو صورتم رو دستام رو بشقاب غذام....مامان با اینکه می دونست پرسید چیه؟چرا گریه میکنی؟...

گفتم دلم براش تنگ شده...

دلم براش تنگ شده.....

....


خدایا شکرت...به امید تو:) 

نامه به بچه کوچولوی خوشگل ما

کوچولوی خوشگلم،با بابا سر تو بحث هایی داشته ایم...از همان زمان که امکان ورود به این دنیا را داشته ای من وبابا سر زمان آن با هم توافق نداشته ایم...عزیزم هر دو ما خیلی دوستت داریم ومن یکعالمه حرف برای تو دارم....اما دکمه یاداشت خصوصی را پیدا نمی کنم:/...

فعلا فقط این رو بدون دوستت دارم وبه اندازه بابا وحتی بیشتر دلم میخواد که زودتر تو بغلم بگیرمت...:)

صدای دل مامان بودیم وخبر نداشتیم:))

تا صدای هواپیما میومد یا شکلش را تو آسمون می دیدیم میدویدیم تو حیاط و د جیغ وعربده که هواپیما بابا منو بیارش....

امشب که داشتیم از در باغ میومدیم بیرون یه هواپیما تو آسمون چراغش خاموش وروشن بود...خیلی دلم خواست ی بچه داشتم بهش می گفتم تا نفس داره جیغ بزنه هواپیما بابای منو بیارش......

یا علی گفتیم وعشق وحال آغاز شد:دی

سال نو مبارک....سال نود وشش شروع شد...سال خوبیه.... قطعا ...انشالله:))

والصابرون

صبور باش......

این روزها

ما ازدواج کردیم،کرده بودیم...بیشتر کردیم..چطورش بماند بین خدا و خودمان وآن ها که خبر دارند:/....این روزها این روزهای نزدیک عید دوری ویک راه دراز بین ماست،شنیده بودم دوری ابعاد مختلف دارد...چند جور دوری داریم...دو جورش...دوری فیزیکی وجغرافیایی...دوری دلی واحساسی...خدا رو شکر  فاصله ای اگر هست به جبر جغرافیاست...بین مون گرمه گرمه....توی این سه ماه گذشته فقط یکبار  دلخوری نسبتا جدی پیش اومده  واین برای ما یک رکورده خوبه:)).....

دلم براش تنگ میشه...مثل همیشه...دل آقامون هم تنگه ومن بیقرار میشم وقتی دلتنگی شو حس می کنم..

خب چه میشه کرد..جز توکل...

نزدیک عیده....همه جا تکاپوی عیده وتوی دل من تکاپوی خواستن دلدار:)...تا باشه از این تکاپوها...

الهی شکر.



سلام

این یه شروع تازه است..

عنوان دومین مطلب آزمایشی من

این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

زکات علم، نشر آن است. هر وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.

همچنین وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.